وقتی طوفان از راه میرسد، عقاب بهجای زانوی غم بغلگرفتن و در کنج سنگها پناهگرفتن، جشن میگیرد و خود را به بالاترین نقطهی وزش باد میرساند و از آنجا، سنگینترین ضربههای گردباد را به نفع خود بهکار میگیرد؛ عقاب از نیروی مهاجم، به نفع خویش استفاده میکند. او نه تنها از نیروی مخالف نمیهراسد، بلکه منتظر آن نیز مینشیند چرا که میداند این انرژی پنهان در نیروی مخالف است که میتواند او را به فضای بالاتر پرتاب کند. وقتی اتفاقی خلاف میل شما رخمیدهد، بهجای عقبنشینی و سرخوردگی و واگذار کردن میدان، بیدرنگ عقابگونه جشن بگیرید و این رخداد ناخوشایند را به فال نیک گرفته و سعیکنید در لابهلای این حادثهی به ظاهر نامطلوب، خواسته و طلب موردنظر خود را پیدا کنید و با استفاده از نیروی مخالف، خود را به خواستهی خویش نزدیک سازید. این شما هستید که باید منتظر فرصت باشید و با تأمل و آمادگی و صبر و تدبیر به موقع، از این نیرو برای بالارفتن و اوج گرفتن استفاده کنید. پس هرگز از وجود سختی و زحمت و نیروی مخالف در زندگی و کار و تحصیل و... خود گلهمند نباشید. اینها مخازن انرژی پرواز شما هستند و اگر نباشند، شاید هرگز صعودی در زندگیتان حاصل نگردد. بهجای دست روی دست گذاشتن و از وجود مشکلها و مخالفتها گلهکردن، کمی چشم دل خود را باز کنید و به حکمت پنهان در مصیبتها و سختیهای زندگی بیندیشید. خالق هستی با هیچ موجودی حتی بدترین مخلوقات عالم هم دشمنی ندارد و اگر اتفاقی رخ میدهد که به ظاهر، آزاردهنده و ناخوشایند است، شک نکنید که او در هر چه رقم میزند، خیر و برکت و سعادت پنهان است. این ما هستیم که باید شجاعت رویارویی با جریانهای مخالف را داشته باشیم و در وقت مناسب، بالهای خود را بگشاییم و چرخش صعود خود به سمت بالا را تجربه کنیم.
ای عشق. عطر گیسوی تو در باد، بر باد داده است دل این همه پرنده را
ای خورشید. از تاب تو بر دریاست، بی تابی همه ماهیان
مستی به چشمان قشنگ تو خوش است ای ماه، از این رو همه تاک ها سرشارند به می، و می گسار است باد
ای عشق دل تو پناه من است و دل من پناه تو
دلم چیست ای عشق؟ نی لبکی بر لبان تو، بنواز دلم را ای عشق.
چنان بنواز دلم را که هرجا نفرتی هست، عشق باشم من؛ هرجا زخمی هست، مرهم باشم من؛ هرجا ناامیدی هست امید باشم من؛ هر جا غمی هست شادمانی باشم؛ هرجا تردید هست ایمان باشم من.
توانم بده ای عشق تا بفهمم دیگران را، حتی اگر نفهمند مرا؛ تا دوست بدارم دیگران را حتی اگر دوست نداشته باشند مرا. توانم بده ببخشم خود را و دیگران را حتی آنانی را که آزرده اند مرا؛ می دانم که در بخشش است که بخشوده میشوم ای عشق.
ای عشق چنان بنواز نی لبک چوبین دلم را که در پایان، از من بوی بنفشه بماند و خاک، یاد پرنده بماند و باد.
بنواز نی لبک چوبین دلم را ای عشق.
"مسیحا برزگر"