پست ثابت: اولین فراخوان وبلاگی من و چادرم : «چی شد چادری شدم؟»


دیدیم شیطان صفتان، برای پاکی قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشیده اند

دیدیم قبح گناه می ریزند و بی حیایی را ترویج میکنند

دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا حیوان بسازند

دیدیم عمق نگاه ها را کوتاه می کنند تا بالا را از یاد همه ببرند

دیدیم عرفان کاذب را تبلیغ می کنند؛ دین بدون تکلیف را، تا به عکسی در آب از ماه محروم سازند

دیدیم چادر را نشانه گرفته اند

دریغمان آمد نگوییم از لذت بی نهایت این انتخاب خدایی

دریغمان آمد نگوییم از زیبایی بی نهایت وقار

دریغمان آمد نگوییم که یک بار امتحان کنید لذت باخدا بودن را، برای خدا انتخاب کردن را، تیر در چشم شیطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را

ای کاش همه بگویند

همه ی آنها که حتی به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،

برتر را برگزیدند

.....

اولین فراخوان وبلاگی من و چادرم : «چی شد چادری شدم؟»

خاطرات زیبای خود را از چادر و به خصوص لحظه ی انتخاب آن به عنوان پوشش را بنویسید و در صورت تمایل به ما هم اجازه دهید آن را در این وبلاگ بازنشر دهیم

دوستانی که وبلاگ ندارند هم می توانند خاطرات خود را به ایمیل ما ارسال کنند:

chadoreman@yahoo.com

یا در قسمت نظرات همین وبلاگ کامنت بزارن فقط در هر حالت یک راه ارتباطی بزارید تا اگه قسمتی از خاطره تون برامون سوال برانگیز شد یا نامفهوم بود یا به هر دلیلی احتیاج به توضیح داشت ، بتونیم ازتون بپرسیم


اطلاع رسانی این طرح در نت و خارج از نت و خصوصا جمع آوری و ارسال خاطرات اطرافیان تون که چادر را انتخاب کرده اند و به آن عشق می ورزند نیز کمک مضاعف شما به این طرح است. ( قابل توجه برادران دلسوزی که مایلند به این طرح کمک کنند )

اجرکم عندالله


....

لینک مرتبط: خاطره های شرکت یافته در این فراخوان تا این لحظه

خادم الزهراهای این طرح : لیست خادمان افتخاری اولین فراخوان من و چادرم تا این لحظه


راستی نوشت: دوستانی که مایل هستند از طرح های جدید مشابه مطلع شوند، حتما در خبرنامه ی وبلاگ عضو شوند. دوستانی هم که مایلند از به روز شدن وبلاگ و خاطره های جدید مطلع بشوند در قسمت نظرات ایمیل شون و تمایلشون برای دریافت خبر به روز رسانی وبلاگ رو اعلام کنند.

منتظر خاطره های شما و اطرافیانتون از چادر هستیم.

نکته : اگه خدا بخواد قراره گلچینی از این خاطرات به صورت کتاب چاپ بشه در نظر بگیرید این خاطرات با همان اسامی چاپ می شوند که در متن ارسالی خودتون گفته بودید (البته اگر دوستی اسم و فامیلشان را کامل نوشته اند برای جلوگیری از تشابه اسمی حرف اول فامیلیشان نوشته می شود)  اگر به هر دلیل مایل به چاپ خاطره تون نبودید حتما به ما اطلاع بدید

اطلاعیه: کتاب مجموعه خاطرات چی شد چادری شدم منتشر شد

جواب سوالی که زیاد پرسیده میشه: من عاشق چادرم هستم اما خاطره ی جالبی ندارم! چطور به این طرح کمک کنم؟

لبخند رضایت حضرت زهرا سلام الله علیها نصیبتون

هیچ کس به دخترها از این واقعیت ها چیزی نگفت این بار شفاف تر

حدود یازده سال پیش -هرچند سربسته- هشدار دادیم: هیچ کس به دخترها از این واقعیت ها چیزی نگفت

همچنان مثل همان موقع معتقدم خیلی از دختران جامعه ی ما به شدت پاک هستند و اگر بدحجاب هستند معمولا دلیلشون هرچیزی هست جز آنچه در واقع اتفاق می افته و آنها ازش بی خبرند

آنقدر این واقعیات را نگفتیم نه در خانه نه در مدرسه نه در رسانه و نه هیچ کجا، که دیگران از این نگفتن ها و ندانستن ها کمال سوء استفاده را بردند و احکام متعالی اسلام رو عقب مانده و مایه اسارت زنان القا کردند. در حالیکه مطمئنم اگر دخترها این موارد رو می دونستند حتی اگر دین نداشتند کمی ازادگی و انسانیت که در وجود اکثرشون هست باعث می شد بالاترین پوشش ها رو انتخاب کنند و اصلا به خاطر مساله حجاب شیفته این دین آسمانی می شدند

آنقدر نگفتیم که یکی از بزرگترین نقاط قوتمان تبدیل شده به نقطه ضعف و باعث شدیم دوست در نظر دخترانمان دشمن جلوه کند و برعکس

امروز دیدم آقایی همان مسائل را خیلی بازتر بیان کرده ( فایل پی دی اف ) مسائلی که همه مردان می دانند و باور کنیم خیلی از خانم ها اصلا نمی دانند

شاید هنوز برای گفتنش دیر نشده باشد




سيصد و ششمين خاطره چی شد چادری شدم: یک سوال پدرانه

دایی من طلبه بودند و دخترشون دوست وهم بازی ام ومن هم بخاطر همین از سن 9سالگی چادر میپوشیدم اما نوجوانیم از چادر متنفر شدم چون برام حالت اجباری پیدا کرده بود و مادرم خیلی اصرار به چادر میکرد و همین هم باعث می شد گاهی اوقات یک مسیرهایی را بدون چادر میگشتم مثل برگشت از مدرسه یا موقعیت هایی که دور از پدر ومادرم بودم

 تقریبا 13 یا14 ساله بودم که چون با پدرم راحت بودم بهشون با ناراحتی گفتم من از چادر متنفرم و دوست دارم مانتویی باشم

پدرم

ادامه نوشته

ديدي فلان خانم چادري كه تو فلان كشور حجاب حداقلي را هم نداشت

اين روزها دير به دير به اين وبلاگ سر مي زنم

امروز آمدم و ديدم مدتي قبل يك نفر كامنت گذاشته:

"سلام
چادر ملاک نیست
فلاني اثبات کرد این را"

ذيل كامنتشان نوشتم:

سلام

براي

ادامه نوشته

وقتي در يك مسير درست همه چيز ساده و شاد پيش نميره...

ده سال پیش وقتی دختری دانشجو بودم چادری شدم. به عشق امام زمان لباس مادرشان را برگزیدم تا بیشتر به چشم ایشان بیایم...

از شوق این انتخاب در پوست خود نمی‌گنجیدم. چادر به سر می‌کردم و راه می‌افتادم در محوطه سرسبز و بهاری دانشگاه قدم می‌زدم و کیف می‌کردم!

بلد نبودم آن را چطور جمع و جور کنم. با اینکه برایش کش دوخته بودم بارها از سرم می‌افتاد. دوباره آن را می‌پوشیدم. خاکی و گاه برعکس و تا مدت‌ها نمی‌فهمیدم چادر را برعکس پوشیده‌ام! مهم نبود. روی ابرها راه می‌رفتم. حال کسی را داشتم که تمام عمر فلج بوده و به ناگاه دو بال به او هدیه کرده‌اند.

اما همه چیز اینقدر ساده و شاد پیش نرفت. تقریبا

ادامه نوشته

تولد انتخابهاي الهي تان مبارك

سلام

امروز برايم پر بود از خبرهاي خوب و يكي از زيباترينشان ديدن اين كامنت:

"سلام خواهر جان... چه خوب که هنوز این وبلاگ نفس میکشه :)
این روزا من در آستانه ی 5 سالگی هستم...
حالمان خیلی خوب است با این انتخاب الهی...

محدثه سادات "

خاطره اش را مرور مي كنم خاطره ي دختري كه نمي خواست

ادامه نوشته

شروع ثبت نام طرح ۱۲۰ روز انس با قرآن کریم تا روز میلاد مهدی موعود (عج) نذر مهدی موعود(عج)

هربار اطلاع رساني مي كنم طرحي كه بيشتر از ده ساله شيفته اش هستم

كافيه روزي حدود يك ربع براي كتاب آسمانيمان به نيت ظهور وقت بگذاريم

اگه به هر دليل احساس مي كنيد لزومي نداره درين طرح شركت كنيد اين خاطره رو ببينيد:

يك اشتباه رايج بين مذهبي ها و اينكه لطفا براي اين كار وقت بگذاريد

اطلاعات لازم براي ثبت نام را در اينجا ببينيد

فقط تويي

با هر شعر جدايی گريسته ام

هر رسيدنی به من ثابت كرد

هيچ چيز جز تو آرامم نمي كند

فقط تويی

معشوق يكتای عالم

فوري فوري يك طرح ماه

سلام

دست و دلم به نوشتن نمي ره خيلي خودم رو هل مي دم اما *...

همچنان و در هر شرايطي خودم رو ملزم مي دونم واجب تر از هر طرح و حركتي مثل هميشه با افتخار يادآوري كنم مطلب يك اشتباه رايج بين مذهبي ها و اينكه لطفا براي اين كار وقت بگذاريد

و بعد اطلاع رساني كنم تا شما هم در اين طرح شركت كنيد(دير شده لطفا همين الان ثبت نام كنيد)

لينك مرتبط: راه آسان قوي كردن ارتباط با خداوند

 * براي اينكه بدونيد چرا اين روزها دست و دلم به نوشتن درين جا نمي ره و

ادامه نوشته

لطفا به گفتن فايده هاي حداقلي حجاب و حجاب برتر، اكتفا نكنيد

خيلي وقتها به هديه ي امام رئوفم فكر ميكنم

به هديه اي كه من تعيين نكردمش و ازشون به اندازه ي مهربونيشون خواستم

هديه اي كه با چادر شروع شد و هنوز ادامه داره و هر بار بركتي جديد رو برام به ارمغان مياره

به نگاهي كه تغيير كرد ، ارتقا پيدا كرد

به يادآوري زيباي نگاه نگران امام زمانم به من

به اينكه

ادامه نوشته

سيصد و پنجمين خاطره چی شد چادری شدم: چادر نجاتم داد

سلام

من هفده سال دارم. هفت ساله بودم كه از زادگاهم اهواز به دليل شرايط كاري پدرم به اصفهان مهاجرت كرديم. در اصفهان غريب نبوديم اكثر خانواده ي مادرم در اين شهر بودند اما حدود يك سال بعد از مهاجرت ما به دليلي كه هرگز نفهميدم پدرم با دايي بزرگم قطع رابطه كرد.

با اين اتفاق تمام خانواده ي مادرم با ما قطع رابطه كردند و ما خيلي تنها شديم. راستش همه مي گفتن كه پدرم مقصره. ايشان جانباز هستند و و به خاطر شرايط خاصشان گاهي زود عصباني مي شوند . اقوام هم اين مسئله رو بهانه كردند و گفتند مشكل از ايشان بوده.

شرايط بدي بود ما

ادامه نوشته