**جملات زيبايي از امام خميني و مقام معظم رهبري**


======================

سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوش‏آمدی. دهه فجرمبارک
 

======================

دهه فجر، خوش آمدی که با مقدمت، عطرآزادی به جای بوی باروت در فضای‏میهن اسلامی‏مان پیچید. قفس‏ها شکسته شد و نفس‏ها از زندان سینه‏هارهایی یافت. دهه فجرمبارک
 

======================

دهه فجر، خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهرو دیارمان‏گریخت، برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد. دهه فجرمبارک
 

======================

فجرآزادی! خوش آمدی که آمدنت، شرنگ مرگ به کام شاهان ریخت،سلطه را به قبرستان سلطنت‏سپرد، کنگره‏های قصر استکبار را فروریخت. دهه فجرمبارک
 

======================

این اعجاز بزرگ قرن و این پیروزی بی نظیر و این جمهوری اسلامی محتاج به حفظ و نگهداری است . امام خمینی(ره)
 

======================

انقلاب اصیل ماجلوه ای از نهضت پر عظمت حضرت رسول ا… (ص ) است . امام خمینی(ره)
 

======================

خون شهیدان ، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است . امام خمینی(ره)
 

======================

رمز پیروزی شما ایمان و وحدت کلمه بود . امام خمینی(ره)
 

======================

پیروزی انقلاب مرهون فداکاریهای دلاورانه ملت ، خصوصاً شهیدان است . امام خمینی(ره)
 

======================

انقلاب ما متکی به معنویات و خداست . امام خمینی(ره)
 

======================

این انقلاب با تائیدات غیبی الهی پیروز گردید . امام خمینی(ره)
 

======================

چشم دنیا به انقلاب ما معطوف است . امام خمینی(ره)
 

======================

ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است . امام خمینی(ره)
 

======================

هرچه انقلاب اسلامی دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است . امام خمینی(ره)
 

======================

این نعمت بزرگ الهی ( انقلاب اسلامی ) را ارزان از دست ندهید . امام خمینی(ره)
 

======================

۲۲ بهمن بهمن در طول زندگی و برای نسلهای آینده باید سرمشق همه قرارگیرد . امام خمینی(ره)
 

======================

فجر انقلاب ، دمیدن خورشید استقلال و آزادی است . امام خمینی(ره)
 

======================

نهضت ایران ، نهضتی بود که خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت . امام خمینی(ره)
 

======================

دهه فجر مقطع رهایی ملت ایران است . مقام معظم رهبری
 

======================

زنده نگه داشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است . مقام معظم رهبری
 

======================

دهه فجر آئینه ای است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد . مقام معظم رهبری
 

======================

انقلاب اسلامی با اتکاء به قدرت مردم ، آسیب ناپذیر است . مقام معظم رهبری
 

======================

این انقلاب ، بی نام خمینی (ره ) در هیچ جای جهان شناخته شده نیست . مقام معظم رهبری
 

======================

وحدت ، کلید موفقیت و رمز پیروزی انقلاب ما بوده است . مقام معظم رهبری
 

======================

حفظ حیثیت و آبروی انقلاب اسلامی و نظام ، امروز بر همه واجب است . مقام معظم رهبری
 

======================

خط انقلاب ، خط عظمت اسلام و مسلمین و دفاع از مظلومین و مستضعفین است . مقام معظم رهبری
 

======================

دهه فجر ، دهه تجدید قوای نیروهای انقلابی و تجدید میثاق ملت با انقلاب است . مقام معظم رهبری
 

======================

دهه فجر عیدی است که یک تاریخ سر تا پا ظلم و طغیان را قطع کرد . مقام معظم رهبری
 

======================

دهه فجر مظهر شکوه و عظمت و فداکاری ملت ایران است . مقام معظم رهبری
 

======================

انقلاب و نهضت امام (ره ) برای حاکمیت اسلام بود . مقام معظم رهبری
 

======================

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سرآغاز حاکمیت ارزشهای معنوی بوده است . مقام معظم رهبری
 

======================

وحدت کلمه و حضور خود را در صحنه حفظ کنید و یاد امام و انقلاب را زنده نگه دارید . مقام معظم رهبری
 

======================

۲۲ بهمن روز تجدید عهد با انقلاب ،‌امام و اسلام است . مقام معظم رهبری
 

======================

دهه در تاریخ ایران نقطه ای تعیین کننده و بی مانند به شمارمی رود. مقام معظم رهبری

======================

دهه فجر

با رهبر انقلاب همدوش شده

تهران بزرگ دشمن بوش شده

با برف خفن، بیست و دوی بهمن ماه

سرتاسر شهرمان کفن پوش شده !

**متن شعر قصيده درباره آقا سيد علي خامنه اي**

 
متن این قصیده و ترجمه آن به فارسی در ادامه می‌آید
سَیّدی أیّها الأعز الأجَل
أنتَ ذو مِنّة وَأنتَ المدِل
عَجَزُ الحرف أن یُوفّی عظیماً
کُل ما قیل فی سِواه یَقِل
 
أیّها الشامِخ الذی شاءَهُ اللهُ
زَعیماً لِثَورَةِ تَستَهِل
لَکَ فی ذِمّة الإله یَمینٌ
یَدٌ مَن مَسّها بِسوءِ تَشِل
 
لَکَ فی السّلم مِنبَرٌ لا یُجارى
لَکَ فی الحرب مِضرَب لا یَفِل
لَکَ أهلٌ فَوقَ الذرى وَمَحَل
لَکَ بَعدَ المکرُمات وَقَبل
 
فإغتَفِر لی ما جاءَ فی ذِکریاتی
یا عَطوفاً عَلى خُطى مَن یَزِل
 
ترجمه این شعر به زبان فارسی
 
مولای من ای سرور والا مرتبه
نعمتت بس بزرگ است و تویی رهنما
کلمات از بیان مرتبه والای تو عاجز است
وهر چه در حق تو بگوییم نا چیز است
 
ای در بلندا که خداوند اراده نموده است
رهبر انقلابی باشی که روز به روز قوی تر می شود
تو در پیشگاه خدا پیمان بسته ای
دستی که به ناشایست بر آن دراز شود را نابود کنی
 
در صلح بیانی داری بی نظیر
ودر جنگ پایگاهی داری که از پا نمی ایستد
تو خاندانی داری که در قله شرف قرار دارند
وجایگاه تو تمام فضائل را در بر می گیرد
 
ای آنکه بر لغزش کننده مهربان و عطوف است
از اشتباهاتم در دیوان «ذکریات» بگذر
**********
سلامتی رهبر عزیزمان، صلوات

این بار...



 

آمــدم ســـر مزارتان که بگویم

 

خیلی نگـــران نباشـــید!

 

مـــا راه را بلدیم...

 

راه حســـینی بودن را،

 

راه علی وار زیســــتن را،

 

از کودکی یادمــــان داده انــد!

 

هـــمه را در کتاب ها خوانده ایم...

 

شـــاید از ترس معلم،شــاید برای نمره ی بیست!!!

 

خــلاصه خوانده ایم...

 

هنـــوز "راه روشن زندگی" را که در کتاب دینی بود ،حفظیم!

 

ولی این روزهـــا در شهرمان کمی هـــوا "تاریک" است

 

نه این که ســـیاه باشد... نـه!

 

فقط  "راه روشن زندگیمان"  کمی تیره شده!!

 

جلوی پایمان را نمی بینیم

 

گاهی پایمــان می لغــزد...

 

آمـــدم بگویم :

 

 

لـــطفــا" مواظب راه رفتنمان باشید!!!

يا علي(ع)

دل...

 

 

آنهـــا در ســـینه دلی داشتند،

 

که فقط تپیدن برای خــــدا را میدانست

 

امــــا آنچه امـــروزه بعضی هــــا در سینه دارنـــد،

 

انگار دل نیست...

 

کاروانسراست....!!!!

امشب...........!


امشـــب ؛

نه هــــوا خـــراب است ،

نه حـــواســــم پرت است ،

و نه کسی دلـــم را شکســــته!!!

فقـــــط...

کمی از مــــن

هـــوای کمی از "تـــو" را دارد...!

...

الســلامُ عَلَیـــک یا عَـــلیِ بنِ موسَـــی الرِضـــا



جمله اي كوتاه از امام خامنه اي.

عزیز دلم نائب المهدی امام خامنه ای می فرمایند ؛

*هر چه امروز کشور ما دارد و هرچه در آینده بدست بیاورد به برکت خون این جوانان شهیداست.

*آنچه مهم است حفظ راه شهداست،یعنی پاسداری از خون شهدا،این وظیفه اول ماست.

* نمک شناسی حق شهدا این است که در راهی که آن ها باز کرده اند،حرکت کنیم.

*امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست.

*هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است.

*شهادت بالاترین پاداش و مزد فی سبیل الله است ..

آقا

شهيد گمنام سلام.............!

شهید گمنام

شبای جمعه که می شه ، دلا بهونه می گیره
هر کی میاد سر یه قبر، ازش نشونه می گیره
یکی سر قبر پدر ، یکی کنار مادرش
یکی کنار خواهر و یکی پیش برادرش

اما یه مادر ، غمگین و ارام، می یاد کنار شهید گمنام 

یه جعیه خرما برای، فاتحه خونی میاره
اروم میاد می شینه باز ، سر روی سنگش میذاره
میگه تو جای بچمی گوش بده به حرفای من
از بس که اینجا اومدم درد اومده پاهای من ....

چگونه شهید شویم



کسانی که به منزلگاه مقصود رسیدند،راهی را تا خدا طی کرده اند.

معتقدیم که با گذاشتن پا جا پای شهدا هرکس قادرخواهدبود،طی طریق الی الله داشته باشد.

.........................................................................................................................................

گام اول: شهید محمد منتظر قائم گام دوم: عهد بستن با شهیدگام سوم: شناخت شهید

گام چهارم: هدیه ثواب اعمال خود به روح شهیدگام پنجم: درگیر کردن خود با شهید

گام ششم:عدم گناه در حضور رفیق!گام هفتم: اولین پاسخ شهیدگام هشتم: حفظ وتقویت رابطه تا شهادت.

.......................................................................................................................................

گام اول: شهید محمد منتظر قائم

متولدبیست و پنج شهریور هزارو سیصد و شصت و سه در شهرزیبای نکا از استان مازندران...فرزند پدری مهربان و دلسوز حسن آقابوده که آخر کار فرزندش را معلم خود معرفی کرد.محمد منتظر قائم عاشق شهادت بود و شهادت را در خود به زیبایی خلاصه کرد.سرانجام عشق به خدا او را در تپه جاسوسان کشاند تا در مقابل کافران بد دل سربازی مولایش علی را کندایمان محمد زخم ها ی بسیار زد بر نامردان و بد دلان بازی خورده و آن ها تاب این همه رشادت را نداشتندوسرانجام در صبحگاه سیزدهم شهریور نودبه درجه رفیع شهادت رسید.



........................................................................................................................................

گام دوم:عهد بستن با شهید

یه جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضاء کنیدبا دوست شهیدم عهد می بندم پای رفاقت او تا لحظه شهادت خودم خواهم ماندو از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمی گردانم.

........................................................................................................................................

گام سوم:شناخت شهید

تا می توانید از دوست شهیدتان اطلاعات جمع آوری کنید.

(عکس،متن،صوت،کلیپ،دستنوشته،وصیتنامه،خاطرات همرزمان،خاطرات همسر شهید،پوسترو...)

.......................................................................................................................................

گام چهارم:هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید

از همین الان هر کار خیر وثوابی انجام می دهید مثل(نماز واجب ومستحبی،ادعیه،زیارت ،صدقه،حتی درس خواندن برای رضای خدا،روز،خمس وزیارت و...)سریع در ابتدا یا انتهای آن به زبان بیاورید:(خدایا طاعت من اگر چه ناقص است ولی یه نسخه از ثوابش هدیه می کنم به روح دوست شهیدم محمدمنتظر قائم)توجه:مطمئنا شهید با کمالات و رتبه ای که داره نیازی به ثواب ماها نداره پس دلیل این گام چیست؟جواب:شما با اینکار ارادت و خلوص نیت و علاقتونو به شهید نشون می دیدیعنی به شهید می گید چیزی بهتر از ثواب اعمال یافت نکردم که تقدیم دوست کنم

.........................................................................................................................................

براي ادامه ي گام هاي شهيد به ادامه ي مطلب برويد.............!
ادامه نوشته

شهادت محمد منتظر قائم به روايت همرزمان:



ظهر جمعه پنجم ارديبهشت از ستاد مركزي سپاه تهران ، با برادر شهيد محمد منتظري قائم در يزد تماس مي‌گيرند كه خبر رسيده چند فروند هليكوپتر آمريكايي مردم را در كوير به گلوله مي‌بندد و يك آمريكايي زخمي شده هم ، در بيمارستان يزد است . بلافاصله در بيمارستانها تحقيق مي‌شود و قسمت دوم خبر تكذيب مي‌گردد ولي بعد از ساعتي از دفتر آيت‌الله صدوقي با سپاه تماس مي‌گيرند كه ، اينجا يك راننده تانكر است و ادعا دارد تانكر نفتش را آمريكاييها در جاده طبس آتش زده‌اند . در پي اين گزارشات ، محمد تصميم مي‌گيرد كه هر چه سريعتر به منطقه بروند و از نزديك با حادثه برخورد نمايند. آخرين دستخط شهيد نشان مي‌دهد كه وضع منطقه را حساس و حضور آمريكاييهاي مسلح و مهاجم را بنا بر اخبار و گزارشات رسيده قطعي مي‌دانسته است ، يكي از برادران پاسدار يزدي اينچنين گزارش مي‌دهد :
« وقتي قرار شد برويم محمد گفت : اول نمازمان را بخوانيم ... ما كه نماز خوانديم و برگشتيم ، محمد هنوز در گوشه حياط سپاه مشغول نماز بود . او نماز را هميشه خوب مي‌خواند . اغلب ، در جمع‌ها ، او را به دليل تقوايش ، پيشنماز مي‌كردند . با اينهمه ، اين بار نمازش حال ديگري داشت . بعد از آنكه تمام شد يكي از برادرها به شوخي گفت :
" نماز جعفر طيار مي‌خواندي ؟ "
او با خوشحالي پاسخ داد : « به جنگ آمريكا مي‌رويم . شايد هم نماز آخرمان باشد »
در بين راه مثل هميشه شروع كرد به قرآن و حديث خواندن و تفسير كردن و توضيح دادن ، سوره اصحاب فيل را برايمان تشريح كرد و داستان ابرهه را ... و گفت ، آمريكا قدرت پيروزي بر ما را ندارد و به توضيح بيشتر مسائل پرداخت ، از احاديث نيز استفاده مي‌كرد ... محمد شهيد با آنكه يك فرمانده نظامي خوب بود ، يك معلم اخلاق و عقيده نيز بود . و با‌آنكه در مواقع لازم از قاطعيت و همچنين خشم و جسوري فراوان برخوردار بود اما در مواقع عادي از همه پاسداران متواضعتر و معمولي‌تر بود ، از اينكه به او به چشم يك فرمانده نگاه كنيم ناراحت مي‌شد و با اينكه او مي‌بايست بيشتر نقش فرماندهي ، و تصميم‌گيري و طرح و نقشه را داشته باشد ولي علاوه بر آن همواره خود پيشقدم بود و بويژه در مواقع خطرناك حتما خودش نخست اقدام مي‌كرد ، از خودنمائي بشدت پرهيز داشت ، حتي زير گزارشات يا اطلاعيه‌هائي كه اصولا با نام فرمانده سپاه اعلام يا ارسال مي‌شود ، از نوشتن نامش خودداري مي‌كرد ، كسي كه وارد سپاه مي‌شد امكان نداشت تا مدتي بفهمد او فرمانده ما هست . بيشترين كارها را خودش انجام مي‌داد . اغلب شبها نيز بخانه نمي‌رفت و حتي بجاي ما هم پست مي‌داد ، غذا خيلي كم و ساده مي‌خورد ، بيشتر روزه مي‌گرفت ، روز قبل از شهادتش نيز كه پنجشنبه بود ، روزه بود ...  راه طبس را با اينكه خاكي و خراب است با سرعت بسيار زياد طي كرديم . در راه از سرنشينان اتومبيلي كه از آنجا گذشته بودند ، سؤال كرديم ، گفتند آمريكائيها يك تانكر را آتش زده مسافرين يك اتوبوس را گروگان گرفته و هرچه داشته‌اند برده‌اند. «وقتي که به چند کيلومتري منطقه‌ي فرود رسيديم، حدود پانزده نفر از برادران کميته‌ي طبس در آنجا بودند و عده‌اي از برادران ژاندارمري نيز در آنجا حضور داشتند که يکي از آنها گفت: «منطقه، مين‌گذاري شده و يک فانتوم به طرف ما تيراندازي کرده است». صبح زود چون از فانتوم خبري نبود به منطقه رفتيم و تعداد هشت جسد در آنجا يافتيم. افسر ژاندارمري، براي اطمينان، حکم مأموريت ما را که براي غرب کشور بود، نگاه کرد و به ما گفت: «تا فردا در اينجا نگهباني دهيد»؛
ما كه مي‌رفتيم يك ستوان گفت : چون فانتومها اينجا پرواز كرده‌اند ، مي‌روم بي‌سيم بزنم به نيروي هوائي كه بدانند نيروي خودي در منطقه هست .
عده‌اي از پاسداران فردوس و طبس نيز با ما تا 100 متري هليكوپترها آمدند ولي جلوتر نيامدند ، ولي ما جلوتر رفتيم . در اين موقع متوجه‌ي طوفاني که حدود سه کيلومتر با ما فاصله داشت و معلوم بود که به سوي ما مي‌آيد، شديم. در اين لحظه فانتوم مزبور در بالاي سر ما ظاهر شد، وقتي طوفان شروع شد، مأموران ژاندارمري منطقه را ترک کردند؛ ولي ما پنج نفر پاسدار يزدي و برادران کميته‌ي طبس باقي مانديم. طوفان رسيد و ما در ميان طوفان حرکت کرديم تا اينکه به منطقه‌ي فرود هلي‌كوپترها رسيديم. دو فروند هلي‌كوپتر در يک طرف جاده و چهار فروند در طرف ديگر جاده قرار داشت، يکي از هلي‌كوپترها در حال سوختن بود و يک هواپيماي چهار موتوره نيز در کنار آن مي‌سوخت. ما در وسط جاده از اتومبيل پياده شديم و براي شناسايي به طرف آنها حرکت کرديم...»
محمد شهيد بدقت مراقب مين‌گذاري يا هر نوع تله انفجاري بود به موتورها و جيپ آمريكايي رسيديم اول محمد موتورها را بررسي كرد وقتي مطمئن شد كه مواد منفجره به آن وصل نيست رفتيم و آنها را روشن كرديم و با هم كنار جاده آورديم ، همچنين جيپ را .
شهيد محمد خوشحال و خندان گفت :
« خوب اينهم 5 هليكوپترهايي كه در كردستان از دست داديم خدا رسانده است . » و خودش به سمت يكي از هليكوپترها رفت . طوفاني كه مدتي قبل آغاز شده بود كاملا برطرف شده بود و هوا صاف بود .
«... فرمانده‌ ما خيلي با احتياط داخل يکي از هلي‌كوپترها شد. پشت سر او من هم داخل هلي‌كوپتر شدم... يک کلاسور محتوي چند ورقه‌ي درجه‌بندي شده در آنجا پيدا کرديم و چون تخصصي در اين مورد نداشتيم آن را سر جاي خود گذاشتيم تا برادران ارتشي بيايند و آنها را مورد معاينه قرار دهند.»
«.. در داخل يکي از هلي‌كوپترها، يک دستگاه رادار روشن بود. فانتوم ها يک دور زدند، سپس دوباره به طرف هلي‌كوپترها آمدند و به وسيله‌ي تيربار کاليبر 50، يک رگبار به طرف هلي‌كوپترها بستند. اين رگبار دقيقاً به طرف هلي‌كوپتري بسته شد که دستگاه رادار در آن روشن بود؛ در يک لحظه آن هلي‌كوپتر منهدم شد. من به فرمانده مان گفتم: «برادر محمد، بيا از اينجا برويم.» گفت: «فعلاً وقت آن نرسيده، وقتي فانتوم ها دور شدند ما هم مي‌رويم»؛«به محض اينکه صداي فانتوم ها کم شد، ما به سرعت از هلي‌كوپترها دور شديم و به هر صورت که بود، حدود 20 متر دويديم و بعد روي زمين دراز کشيديم. برادر عباس سامعي که راننده‌ي ما بود، به طرف من آمد و گفت: « من تير خوردم، او با سرعت به طرف جاده رفت، برادر رستگاري در حال دويدن بود که من داد زدم تير خوردم، او در جواب گفت: «من هم زخمي شده‌ام.» و بعد روي زمين افتاد؛ چون از ناحيه‌ي پا زخمي شده بود.»
«برادر عباس سامعي نيز که روي زمين دراز کشيده بود، بلند شد و مانند انسان‌هاي بي‌حال تلوتلو خورد و به زمين افتاد؛ من فکر کردم که از خستگي اين طور شده است. برادر رستگاري خودش را به طرف او کشاند و در کنارش دراز کشيد. برادر منتظر قايم هم در طرف ديگر خوابيده بود. رفت و برگشت فانتوم‌ها همچنان ادامه داشت و دو هلي‌كوپتر که در آن طرف جاده قرار داشتند؛ هيچ کدام منفجر نشدند (البته بعد از آنکه به طبس رسيديم، با کمال تعجب شنيديم که فانتوم‌ها مجدداً بازگشته و يکي از آن هلي‌كوپترها را منهدم کرده بود[ند]). من داد زدم سوييچ ماشين کجاست؟ برادر رستگاري گفت: «عباس زخمي شده و بي هوش است.» برادر محمد منتظر قائم همچنان در آن طرف جاده دراز کشيده بود. من به طرف او رفتم، وقتي نزديک شدم، ديدم مچ دستش قطع شده و پشت سرش افتاده است. فکر کردم مواد منفجره، دستش را قطع کرده است؛ جلوتر رفتم و او را صدا زدم، ولي جوابي نداد. چشمانش باز بود و چهره‌ي بسيار آرامي داشت، مانند آدمي كه در خواب است. زير بدنش خون زيادي ريخته بود. ديگر دلم نيامد که به او دست بزنم..

ادامه نوشته

شهید محمد منتظر قائم


محمد منتظر قائم در سال 1327 هجري شمسي در يک خانواده‌ي مذهبي و کم بضاعت در شهر فردوس به دنيا آمد. پس از پايان سوم دبستان به يزد نزد اقوام پدري خود رفت و در آنجا به ادامه‌ي تحصيل پرداخت. همزمان با قيام 15 خرداد، محمد همراه پدر، در صف مبارزه با طاغوت درآمد و به تکثير و پخش اعلاميه‌هاي امام خميني پرداخت. او با خلوص خاصي، عکس امام را به شيفتگان مي‌رساند و با همکلاسي‌هايش، بي پروا عليه رژيم شاه بحث مي‌کرد. محمد بعد از پايان دبيرستان به خدمت سربازي رفت و پس از پايان خدمت در شرکت برق توانير مشغول به کار شد و همزمان با هدف برانداختن نظام شاهنشاهي و استقرار حکومت اسلامي با تشکيل گروهي به مبارزه پرداخت. در سال 1351 هـ . ش، اعضاي گروه شناسايي و محمد نيز دستگير و زنداني شدند و محمد تحت شکنجه‌هاي وحشيانه‌ي مأموران ساواک قرار گرفت؛ اما جانانه در مقابل شکنجه‌ها مقاومت مي‌کرد و شکنجه‌گران را به ستوه آورد. سرانجام پس از 15 ماه تحمل شکنجه و زندان، در حالي که هيچ اعترافي نکرده بود به ناچار او را آزاد نمودند. پس از آزادي از زندان همچنان به مبارزه ادامه مي‌دهد و به همکاري با سازمان مجاهدين خلق (منافقين) که آن زمان وجهه‌ي خوبي در ميان مردم داشت، پرداخت؛ اما بعد از انحراف و تغيير ايدئولوژي سازمان، رابطه‌ي خود را با آن قطع کرد؛ ولي همچنان به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه مي‌داد. محمد بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، خود را وقف انقلاب نمود و به عنوان نخستين فرمانده سپاه پاسداران استان يزد انتخاب شد و مسئول بنيانگذاري و تشکيل سپاه يزد و تصفيه‌ي کميته گرديد. او سپاه را گسترش داد و با قاطعيت با ضد انقلاب به مبارزه برخاست

جملاتی از شهید سید مرتضی آوینی

 

«منطق ما منطق امام حسین (ع) است و اگر دشمن این حقیقت را دریابد در انتظار خستگی ما نخواهد بود.»

 

«غرب چنین است که در عین ضعف بیشتر از همیشه رجز می خواند تا خود را در پناه وهم حفظ کند.»

 

«در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی شود!»

 

«شهدا مثل آیه های قرآن مقدس اند... تقدس قرآن به این است كه نشان از حق دارند، و شهدا نیز.»

 

«گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.»


«محکمه خون شهدا محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند.»

  

                                 برای مشاهدة کامل متن بر روی گزینة ادامة مطلب کلیک کنید!

ادامه نوشته

شهدارا دست كم نگيريد كه چگونه براي كشور ما جنگيدند................؟



ازمابترس

رتبه 1 کنکور

انسان هر  چه به صفر نزدیک می شود ، حد ( روح ) او به بینهایت

می رسد .

 

شهید احدی

رتبه:1تجربي

شهادت۱۲/۱۲/۶۵  

حجاب....!

خون بهای شهـــــــــیدان


زن که وارد مغازه شد چهره ی محمود در هم رفت. سرش را انداخت زیر، لبش داشت زیر دندانش هایش پاره می شد. هرچه زن می پرسید پسته کیلویی چند؟ جواب نمی داد. آخرش هم گفت: ما جنس نمی فروشم.

زن با عصبانیت گفت مگه دست خودته؟ پس چرا در مغازه ات را نمی بندی؟ همان طور که سرش زیر بود گفت: هروقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم.

شهید محمود کاوه