خودم
از عشق های این دوره زمونه خبر دارم که هرچی این عشق، قداست و پاکی داشت رو از بین
بردن و عشق رو بی ارزش کردن!!! میدونم عشقای جوونای این زمونه همونجایی که شروع
شده تموم میشه ... ولی حاج آقا یه دوستی دارم که الان چندین ساله عاشق یه نفره! بی
آنکه خود طرف بدونه... بی آنکه با طرف هیچ گونه ارتباطی داشته باشه ... اون اوایل
در مورد دوستم مثه بقیه ی عشقا فکر میکردم و یه جورایی میخواستم کمکش کنم فراموشش
کنه ولی هرچی باهاش حرف زدم هیچ تأثیری نداشت!! روز به روز به عشقش بیشتر اضافه
میشه! فقط کافیه خبر بهش برسه که حال طرف یکم بده، میمیره و زنده میشه! ... حاج
آقا عاشق تا حالا دیدم که جوگیر شده ولی مثه دوستم ندیدم که هر روز و هر شب دعا
برای سلامتی عشقش بکنه! ... اصن دوستم یه سری کارایی میکنه که من تاحالا تو هیچکس
ندیدم اینجور عاشق باشه! دوستم دختر خیلی پاک و مومنیه! ... حاج آقا مشکل اینجاست
که رسیدن دوستم به عشقش یه جورایی غیر ممکنه! بگم
اصلا باورتون نمیشه و شایدم بخندین اون عاشق یه مجری صدا و سیماست! من این وسط
موندم آیا این عشق درسته؟ آیا انتها داره؟ آیا اصن ممکنه به خواست خدا بهم برسن؟
اصن توی دوراهی موندم که چه جوری کمکش کنم شاید الان 4 سالی باشه؛ بازم ممنون از
راهنماییتون موفق و پیروز باشید
برای مشاهده پاسخ به ادامه مطلب کلیک کنین
منبع:gahnevisp.blogfa
!
ازدواج به عنوان مرحله ای از مراحل زندگی هر فرد، باید به گونه ای رقم بخورد که راه حلی برای مشکلاتی باشد که تا قبل از ازدواج وجود دارند، پس ازدواج یک راه حل است نه یک مشکل؛ برخلاف آن چه امروزه در جامعه ما برخی مسائل این امر مهم را به یک مشکل تبدیل کرده اند (در این رابطه مطالعه کنید : ازدواج یک مشکل یا راه حل ؟)
پس از انتخاب عقیده و دین ، اساسی ترین عامل خوشبختی یا شقاوت هر انسانی، ازدواج او است علاوه بر تأکیداتی که در متون دینی نسبت به این مطلب وجود دارد، تجربیات نیز همین را ثابت می کنند. در واقع ازدواج باید زمینه به فعلیت رسیدن توانائی ها و استعدادهای زوجین را فراهم کند. (در این رابطه مطالعه کنید : چهار محور اساسی زندگی مشترک )
در این میان نکته اول و اساسی، انگیزه و هدف از ازدواج است. ازدواج پاسخی به نیازهای درونی انسان ها است اما گاها این نیازها درست شناخته نمی شوند و برخی از نیازهای کاذب، انگیزه ی ازدواج می شوند. نیازهای کاذبی همچون احساس تنهایی، حس خستگی و جدایی از خانواده پدری، بریدن از اطرافیان، بلاتکلیفی و فشار هوای نفس و ... اگر بدون مدیریت و بازخوانی صحیح منجر به ازدواج شوند، معمولا نتیجه ی مطلوبی به بار نمی آوردند؛ در مقابل نیازهای واقعی هر انسان که تنها راه برای مرتفع کردن آن ها ازدواج است می توانند به یک ازدواج موفق منجر شوند. نیازهایی از قبیل ارضای صحیح میل جنسی، پیشرفت های مادی و معنوی، رشد اجتماعی، رسیدن به استقلال و ... ؛
برای پی بردن به فرق میان نیازهای کاذب و واقعی به یک نمونه اشاره به یک نمونه خالی از لطف نیست؛ حس استقلال طلبی در همه انسان ها وجود دارد؛ این حس و نیاز درونی اگر به این صورت تعریف شود که رسیدن به استقلال، بعد از طی برخی مراحل و کسب لوازم و بلوغ کافی، ضروری است، در حقیقت بازخوانی صحیح از یک نیاز واقعی است اما حس بریدن و خسته شدن از خانواده و اطرافیان، حس کاذب و نیاز غیرواقعی است و در انتخاب و تصمیم گیری فرد مؤثر هست؛ کسی که تعریف صحیحی از حس استقلال طلبی دارد با کسی که در خود احساس بریدگی و سرخوردگی و نیاز به فرار را لمس می کند بسیار متفاوت است فرد اول، ازدواج را برای طی مرحله تکاملی خودش مط خواهد ولی فرد دوم به ازدواج به چشم رها شدن از زندان و خلاصی نگاه می کند قطعا حس چنین فردی در تصمیمات و انتخاب او و هدف و برنامه ای که از زندگی مشترک دارد تأثیرگذار بوده و ازدواج را به شکست می کشاند.
منبع:گاه نویس