بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک
آسمانِ آبی و ابر سپید
برگ‌های سبز بید

عطر نرگس، رفص باد
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست

نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار
خوش به‌حالِ روزگار

خوش به‌حالِ چشمه‌ها و دشت‌ها
خوش به‌حالِ دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به‌حالِ دختر میخک که می‌خندد به ناز

خوش به‌حالِ جام لبریز از شراب
خوش به‌حالِ آفتاب

ای دلِ من گرچه در این روزگار
جامۀ رنگین نمی‌پوشی به کام
بادۀ رنگین نمی‌بینی به‌ جام
نُقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می‌باید تُهی‌ست
ای دریغ از تو اگر چون گُل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای‌ دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ
هفت‌رنگش می‌شود هفتاد رنگ

فریدون مشیری

از مجموعۀ «ابر و کوچه»

نظرات 1 + ارسال نظر

یا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری
افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم
زردی خاطرات بد را به آتشو سرخی عشق را از
آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیمآخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش
و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می رویم
سرخی تو از من، زردی من از تو
جشن باستانی چهارشنبه سوری مبارکپیشاپیش آغاز مانور جنگ جهانی سوم
و شبیه سازی انفجار های قاره ای
و آزمایش بمب های اتمی
بر تو مسئول ویژه برگزاری مراسم مبارک !بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری
افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم
زردی خاطرات بد را به آتشو سرخی عشق را از
آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.