زندگی زیبا{ازدواج}
زندگی زیبا{ازدواج}

زندگی زیبا{ازدواج}

مسافر

ازدواج حضرت علی.ع. وحضرت فاطمه.س.

خواستگاری حضرت علی (ع) از خانم فاطمه زهرا (س)

(ازدواج موفق 47)

دکتر شاهین فرهنگ

دو سال از هجرت پیامبر اکرم (ص) به مدینه گذشته بود و خانم فاطمه زهرا (س) خیلی خواستگار داشتند و پیامبر (ص) همه را رد می کردند. یکی از ثروتمندان مدینه آمد پیش پیامبر (ص) و گفت اگر دخترتان را به من بدهید تمام ثروتم را به شما می دهم. رسول الله فرمودند که خیال کردی من تا حالا دخترم را به کسی نداده ام و منتظر یک آدم پولدار بودم؟ ثروت تو به چه درد من می خورد؟ من منتظر فرمان الهی ام. آدمهای بزرگ و مطرح و تراز یک پیامبر می آمدند برای خواستگاری اما پیامبر نمی دادند.

 

یک روز حضرت علی (ع) درب خانه رسول اکرم (ص) را زدند و وارد خانه شدند. بر خلاف معمول همیشه که وقتی علی (ع) وارد خانه پیامبر می شدند  شروع به حرف زدند می کردند، ساکت یک گوشه ای نشستند و سرشان را پایین انداختند. پیامبر (ص) فرمودند علی جان چیزی می خواهی بگویی؟ حضرت هم در جواب چیزی نگفتند. بار دوم سوال کردند و باز حضرت سکوت کردند. وقتی علی (ع) اصرار پیامبر را دیدند عرضه داشتند که اگر صلاح می دانید افتخار دامادی تان را به من می دهید؟ پیامبر (ص) لبخند زدند و خوشحال شدند و فرمودند همین جا بنشین تا با فاطمه (س) صحبت کنم.

 

به فاطمه (س) گفتند دخترم تا بحال خواستگارهای زیادی برایت آمده و همه آنها را من رد کردم ولی امروز یک کسی آمده خواستگاری تو که هم خدا به این ازدواج راضی است و هم رسول خدا. دخترم با این ازدواج موافق هستی؟ خانم فاطمه (س) از شرم و خجالت چیزی نگفتند. پیامبر (ص) خوشحال شدند و فرمودند: خدا را شکر. سکوت زهرا نشان دهندة قبول کردن زهرا است. خانم سرشان را بلند کردند و عرض کردند پدر جان چیزی که شما و خدا از آن راضی هست حتما من هم راضی ام.

 

پیامبر (ص) با خوشحالی به علی (ع) فرمودند مساله ای نیست و بگذار خبری را به تو بگویم قبل از اینکه درب خانه را بزنی جبرئیل نازل شد و فرمود خداوند تو را از میان بندگانت به رسالت برگزید و تصمیم گرفت که تو پیامبر الهی باشی. و خداوند علی (ع) را برادر، مشاور و وزیر تو قرار داد. و مقرر کرد که دخترت فاطمه را به عقد علی (ع) در بیاوری؟ و جشن ازدواج آنها در بیت المعمور (جایی بالای کعبه است که فرشته ها در آنجا طواف می کنند) برگذار شده. و علی جان هنوز جبرئیل بالا نرفته بود که تو درب خانه را به صدا درآوردی؟

 

بعد از اینکه این وصلت صورت می گیرد خیلی ها به پیامبر گلایه کردند که چرا فاطمه (س) را به علی (ع) دادید. و رسول الله (ص) فرمودند: نه رد کردن شما دست من بود و نه انتخاب کردن علی (ع). شما را خدا رد کرد و علی (ع) را هم خود خدا قبول کرد و انتخاب کرد.

 

برای این، این مطلب را گفتم که بعضی ها تا وقتی مثال ازدواج را می زنیم زود می گویند چرا حضرت علی (ع) و حضرت زهرا (س) ازدواج فامیلی کردند؟ نخیر! این حرف غلط است. چون آن انتخاب، یک انتخاب آسمانی بوده است و ربطی به ما ندارد که بگوییم پس ما هم ازدواج فامیلی می کنیم. 


سوالاتیکه دختروپسربایدازهم بپرسند:

سوالاتی که دختر و پسر در جلسة دوم خواستگاری باید از هم بپرسند؟

«قسمت اول»

(ازدواج موفق 41)

دکتر شاهین فرهنگ

من در اینجا حال و هوای سوال ها را می گویم نروید عین این سوال ها را بپرسید! می دانید چرا؟ (چون ای سی دی ها پخش می شود بعد هر سوالی که ما اینجا مطرح می کنیم آن از قبل جوابهای آن را خیلی خوب آماده کرده است. ) شما از سوال هایی که مطرح می کنیم الگو می گیرید و خودتان سوال طراحی می کنید. نه دقیقا این سوالات را می پرسید و نه دقیقا به همین تعداد. حواستان باشد که در این جا نباید سوالات کلیشه ای بپرسید. چون سوال کلیشه ای جوابش هم کلیشه ای است. نمونه ای از این سوال و جوابهای کلیشه ای: انگیزة شما برای ازدواج چیست؟ جواب: رشد و تعالی!  به چه چیزی در زندگی اهمیت می دهید؟ جواب: ایمان!

 

برای مشاهدة کامل متن بر روی گزینة ادامة مطلب کلیک کنید!

 

سوالهای نوع اول:

مسائلی که از زندگی شخصی و خانوادگی او برای ما مهم است.

می توانم از رسم و رسومات شما بدانم؟ می توانم بدانم چقدر به رفت و آمدهای فامیلی و غیر فامیلی بها می دهید و در خانواده تان اتفاق ها می افتد؟ می توانم بدانم خانواده در تصمیم گیری های شما چه نقش دارند؟ مثلا مادرتان چقدر کمک می کنند پدرتان چقدر همراهی می کنند؟ بعد در توضیحاتی که می دهد ببینیم آیا رگه هایی از دخالت دیده می شود یا واقعا همراهی و همدلی؟ می توانم بپرسم که چقدر آنها به شما کمک می کنند (و حتما بعدا از مادرشان هم بپرسید که می توانم بپرسم شما در تصمیم گیری ها چقدر به پسر یا دخترتان کمک می کنید؟) بعد این دو تا جواب را کنار هم می گذاریم و اینجوری می فهمید که چقدر صداقت در این خانواده جریان دارد.

سوالهای نوع دوم:

دربارة اهداف بلند مدت و زندگی آینده اش است.

ما می خواهیم ببینیم این دختر خانم و آقا پسر آیا دور اندیش هستند یا نه؟ آیا هدفمند زندگی می کنند یا نمی کنند؟

نمونه سوالها:

می توانم بپرسم برنامة شما برای آینده تان چیست؟

می توانم بپرسم که شما تو برنامه ریزی برای آینده توی طراحی آینده از همسرتان هم کمک می خواهید یا نه؟

می توانم بپرسم شما دقیقا می دانید ده سال دیگه می خواهید توی این عالم کجا باشید؟

می توانم بپرسم این برنامه تان دقیقا توی چه زمینه هایی است؟ یکی فقط یک خط کشیده برای پول. یکی یک خط کشیده فقط برای رشد کاری. ببینیم در چه زمینه هایی او آینده نگری دارد.

سوالهای نوع سوم:

سوالاتی که با پاسخ به آنها متوجه بشویم آیا این انسان اهل رشد هست یا نیست؟

نمونه سوالها:

شما با چند سال قبل چه فرقهایی کرده اید؟

چه ویژگیهای شخصیتی تان را دوست دارید؟

از کدام رفتارهایتان بدتان می آید؟

آیا برای برطرف کردن رفتارهای بد خودتان کاری کرده اید؟

توانسته اید رفتارهای بدتان را ریشه کن کنید؟

چه رفتار ها و صفاتی را می خواهید در خودتان تقویت کنید؟ (برای اینکه مظمئن بشوید دروغ نمی گوید از او سوال کنید:

چطوری می خواهید این کار را انجام بدهید؟ (ببینید آیا برنامه و راه کاری برای این کار دارد یا نه)

بزرگترین نقطه ضعف خودتان را در چه چیزی می دانید؟

تا حالا فکر کرده اید که چگونه می توانید از دست این نقطه ضعف رها بشوید؟

سوالهای نوع چهارم:

سوالاتی که ما را بیشتر با روحیات و خلق و خوی آن آدم آشنا بکند:

نمونه سوالها:

شما با کسی درد دل می کنید؟ با کسی مشورت می کنید؟ اگر بله، با چه کسانی؟ و اگر نه چرا؟ یعنی شما حرفی برای زدن ندارید؟ یعنی شما سوالی برای پرسیدن ندارید؟ همة جوابها را خودتان می دانید؟

گفتن چه چیزهای به اطرافیان و دوستان و اعضای خانوادتان برایتان سخت است؟

تا حالا چه تصمیم های مهمی در زندگی گرفته اید و به هر کدام از این تصمیم های مهم چقدر عمل کردید؟ می شود برایم توضیح بدهید و چند نمونه از آنها را برایم بگویید؟

در چه مواردی سخت می گیرید؟

چه چیزهایی خوشحالتان می ند؟

چه چیزهایی شما را ناراحت می کند و یا شما را به هم می ریزد؟

چقدر در تصمیماتتان از دیگران نظر خواهی می کنید؟

حرف مردم چقدر برایتان مهم است؟

اگر یک نفر جلوی بقیه با شما برخورد تندی بکند چکار می کنید؟

اگر یکدفعه کسی به شما توهین بکند چکار می کنید؟

تا حالا این اتفاق برایتان افتاده است؟ می شود دقیقا به من بگویید که در آن حادثه چکار کردید؟ (جوابی که می دهد را با پدر و مادر و خواهر و برادرش چک می کنید تا بفهمید جوابها با هم انطباق دارد یا ندارد؟ )

تا حالا با پدر و مادرتان سر موضوعی اختلاف داشته اید؟ اگر داشتید این اختلاف سر چه چیزی بوده است؟ چه کار کردید؟

اگر شما یکدفعه یک بدهی سنگین بالا باورید چکار می کنید؟

شما اهل مطالعه هم هستید؟ معمولا چه کتابهایی می خوانید؟

شما اهل موسیقی هم هستید؟ اگر هستید چه نوع موسیقی؟

اهل تلوزیون و فیلم و سریال هستید؟ اگر هستید چه نوع فیلم و سریالی؟

تلوزیون که نگاه می کنید بیشتر به دنبال دیدن چه برنامه هایی هستید؟

بیشتر توی زندگیتان خودتان را مدیون چه کسانی می دانید؟

تک تک اینها می تواند ما را از خیلی از پیچ و خم های ذهنی و دلی این آدم آشنا بکند.

سوالهای نوع پنجم:

سوالاتی در مورد دوستان آن فرد.

یادتان هست که به شما گفتیم دوستهای یک آدم مثل خود او هستند؟

نمونه سوالها:

چند تا دوست صمیمی دارید؟

ملاکتان برای انتخاب دوست چه چیزی بوده است؟

در مجموعه دوستهایتان چرا با این چند نفر صمیمی شدید؟

آیا در بین دوستهایتان یک نفر هست که به عنوان بهترین دوست شما باشد؟

چرا او را به عنوان بهترین دوست خودتان انتخاب کردید؟

آیا با دوستانتان بیرون هم می روید؟

آیا با دوستانتان برنامه های دسته جمعی هم دارید؟

کجا ها می روید؟ چه کارهایی می کنید؟

نظر دوستهای صمیمی تان خیلی برایتان مهم است؟

نظر شما برای آنها خیلی مهم است؟

تا حالا شده از دوستهای صمیمی خودتان کمک بخواهید؟

چقدر برای دوستانتان مایه می گذارید و وقت می گذارید؟

برای دوستهای صمیمی، و صمیمی ترین دوستتان چقدر وقت می گذارید؟

حاضر هستید برای دوست صمیمی خودتان هزینه کنید؟ چقدر؟

اینها همان پاسخ محوری است که قبلا توضیح دادم! باید ببینیم چه جوابی به ما می دهد.

تا حالا با دوستهایتان دعوا هم کرده اید؟ چند بار و چرا؟ آخر این دعوا به کجا رسید؟

اگر ازدواج کنید چقدر می خواهید برای دوستانتان وقت بگذارید؟

برای آن دوست خیلی صمیمی تان چطور؟

و بعد از او بپرسید می خواهید همین سوالاتی را که از شما کردم را از خودم بپرسم و به شما جواب بدهم؟

سوالهای نوع ششم:

سوال در مورد فرزند دار شدن.

یک نکته را به شما بگویم و آن اینکه این سوالات تقدم و تأخر ندارد. هر طوری که دلتان خواست بپرسید.

نمونه سوالها:

شما بچه می خواهید؟

چند تا بچه می خواهید داشته باشید؟

کی می خواهید فرزند دار بشوید؟ (اولین بچه تان را کی می خواهید؟)

دوست دارید فاصله بچه هایتان با هم چقدر باشد؟

اگر همة بچه هایتان دختر و یا پسر بشوند چکار می کنید؟

متاسفانه کسی قبل از ازدواج راجع به این چیزها سوال نمی کند و دو ماه از ازدواج گذشته مرد به خانمش می گوید که بچه می خواهم!!! لطفا قبل از ازدواج راجع به این مسأله با هم به توافق برسید.

سوالهای نوع هفتم:

سوال از مسائل خاص.

نمونه سوالها:

آیا بیماری خاصی داشتید؟ و یا دارید؟

دنبال درمان بیماریتان بودید؟

چه کارهایی برای درمان بیماریتان کرده اید؟

دوره درمان بیماریتان چقدر طول می کشد؟

آیا دارو هم مصرف می کنید؟

تا چه زمانی باید از دارو استفاده کنید؟

دکتر آخرین حرفی که در مورد بیماریتان زده چی بوده است؟

سیگار و یا قلیان می کشید؟

در بین وابستگان درجه یک شما کسی بیماری خاصی داشته است؟

آیا در خانواده تان مورد طلاق هم داشته اید؟

این فرد کی بوده؟ چه زمانی این اتفاق افتاد؟ به چه دلیل از هم جدا شدند؟

سوالهای نوع هشتم:

دیدگاه دینی و حریم های اعتقادی و پر رنگ بودن خدا در زندگی و خانواده شما و در ذهن شخص شما

نمونه سوالها:

خدا و باید و نبایدهای خداوند چقدر برای شما مهم است؟

خدا و خط قرمزهای او چقدر برای شما پر رنگ است؟

اگر خدا گفته باشد یک کاری را انجام نده ولی شما اگر آن کار را بکنید سود کلان مالی بدست بیاورید، آیا حاضر هستید آن کار را بکنید؟

نکته: سوالات دینی را خیلی مستقیم نپرسید.

اگر شما در زندگیتان به یک بحرانی بخورید و به بن بستی برسید و گره محکمی به زندگیتان بخورد چکار می کنید و سراغ چه کسی می روید؟ (ممکن است بگوید: خب یک خاکی به سرم می ریزم دیگر!!! یا: می رویم سراغ دوستهایم! یا: می روم سراغ پدرم! یا: می روم به درگاه خدا طلب یاری می کنم. مگر ما بی صاحب هستیم؟)

با یک سوال غیر مستقیم متوجه می شوید که این طرف آیا در مواقع بحرانی به سمت خدا می رود یا نه؟

ببینید از توکل به خدا و از آویزان شدن به پیامبران و ائمه حرفی می زند یا نه؟

از او بپرسید اگر امکان این بود که پنج تا شهر را برای مسافرت بروید، کدام را می روید؟ (ببینید در بین شهرهایی که اسم می برد اسم شهری که موقعیت مذهبی دارد را می برد؟ اگر کسی حال و هوای مذهبی داشته باشد تو این پنج شهر بالاخره باید اسم یک شهر مذهبی را هم ببرد.)

با پرسیدن سوالاتی از این قبیل میزان پایبندی او را به دین و تناسب نگه او را به دین با نگاه خودتان بسنجید.

سوالهای نوع نهم:

سوال از مسائل سیاسی

نمونه سوالها:

آیا دیدگاه سیاسی دارد یا ندارد؟

آیا طرفدار جناح یا گروه خاصی هستند؟

اگر هستید میزان و شدت طرفداری شما چقدر است؟

یک موقع است که اسم آن گروه و حزب را که می آورد با جیغ و داد و هیجان حرف می زند. اگر شما مثل او در این دیدگاه سیاسی با او هم عقیده نیستی متوجه می شوید که با هم چفت نیستید.

چطوری میخوای معرفیش کنی؟؟؟

چطور خواستگارتان را به خانواده‌تان معرفی کنید؟

شب خواستگاری,شرایط خواستگاری,خواستگاری دختر

اصولا هرگونه اظهار تمایل دختران برای ازدواج به عنوان «چشم سفیدی» برداشت می شود. ولی خب همانطور که آن پسر بیچاره با هزار بدبختی موضوع را با خانواده اش در میان می گذارد، شمای دختر هم باید این کار را بکنید؛ چرا که چند وقت است فهمیده اید نگاه های یکی از همکلاسی/ همکارهایتان نسبت به شما عوض شده و طرف هزار بار سعی کرده تا با شما درباره آینده مشترک صحبت کند. در آخرین مرحله هم یکی از دوستان مشترکتان را خفت کرده که آدرس یا شماره تلفنتان را برایش بگیرد.

خواستگاری
شما هم (خودمانیم دیگر) اگر قصد ازدواج نداشتید، یک جوری می پیچاندید ولی جوری آدرس و شماره را دادید که طرف چشم بسته هم بتواند بیاید خواستگاری.

شما می دانید که ظرف یکی دو روز آینده، خانواده پسر با خانواده شما تماس می گیرند و خب دلتان نمی خواهد در همان بدو ارتباط، همه چیز از دست برود. تصمیم می گیرید خودتان اقدام به زمینه سازی کنید. برای این کار هم کسی مطمئن تر از مادر نیست. منتها بنابر همان سنت قدیمی که دختر نباید از شوهر حرف بزند. مانده اید چطور سر صحبت را باز کنید. شما هم می توانید از یک نفر سوم استفاده کنید اما این کار باعث خواهد شد تا حرف شما مثال سقز در دهان مردم بیفتد. چون یقینا آن نفر سوم هم از جماعت نسوان است و نخود در دهانش خیس نمی خورد پس واسطه را بی خیال شوید و بالینک مستقیم عمل کنید.

از آنجایی که دخترها استاد طاقچه بالا گذاشتن و ناز کردن هستند، دنبال راهی می گردید که هم با دست پس بزنید و هم با پا پیش بکشید. بنابراین می توانید با این جمله که «یه پسری هست ...» بحث را کلید بزنید. بعد که سوالات مادر شروع می شود، طبیعتا شما این جمله را می گویید که «اون خیلی اصرار داره که بیاد خواستگاری و...» یا اینکه «ولی من که فعلا نمی خوام ازدواج کنم ...» با گفتن این جمله، مادر به نیت شما پی می برد ولی برای آنکه ضایعتان نکند می گوید «خب پس هیچی دیگه. اگر زنگ زدند می گم نیایند» در این لحظه فشار شما افت شدیدی می کند و با عجله می گویید «نه. حالا بذار بیان. آخه خیلی اصرار کرده» و مادر لبخندی می زند و می گوید باید با پدرت صحبت کنم. در این لحظه شما به اتفاق خود پناه می برید و نفس نفس می زنید.
 

ادامه مطلب ...